داریوش فاخری؛ دشمنی با آئین دیگران در شعر فارسی (بخش اول)
چند روز پیش و بر حسب اتفاق , نگاهم به دو شعر افتاد. یکی از از سنائي که از شعراي نامدار صوفی بشمار ميرود بود به این مضمون :
مكن در جسم و جان منزل كه اين دون است و آن والا
قدم زين هر دو بيرون نه ؛ نه اينجا باش نه آنجا
سخن كز روي دين گويي چه عبراني چه سرياني
مكان كز بهر حق جويي چه جابلقا چه جابلسا
و دیگری از ناصرخسرو:
کنم تفسیر سریانی ز انجیل
بخوانم از خط عبری معما
قدم در جاده ادب منظوم پارسی گذشتم تا بازتاب سیمای یهود و پیروان آئین های دیگر را در ” قند پارسی ای که به بنگاله می رود تا طوطیان هند را شکرشکن کند” پیدا کنم
شعر فارسی قدمتی 4 هزار ساله دارد و در ادبیات فارسی یکی از مهمترین ابزار تبلیغاتی حکام و رهبران اجتماع بشمار میرفته است . جایی که وسائل ارتباط جمعی و خبر رسانی محدود به شاعران و نویسندگان زمانه میشد ، نخبگان ادبی و هنری نقش فیسبوک و توئیتر زمان خود را داشته و بار بالاترین مسولیت را در جامعه خود بر دوش میکشیدند .
از آنجا که رسالت بی پایان شاعر، از آینه بودن جامعه شروع میشود ولی به آن خاتمه نمی یابد، خواستم ببینم که هنرمند، شاعر و نویسنده ایرانی در طول تاریخ بعد از ظهور اسلام (به دلیل عدم دسترسی من به منابع پیش از اسلام) تا امروز، بصیرت فکری خود را چگونه متوجه غمانگیزی رنج اقلیتها و تصویرگری آن میکند و از این راه ، یک ارتباط لازم جهانشمول را برای تمامی انسانها رقم میزند.
به جاده دل سپردم تا این همسایگی و هم خانگی صدها (از ظهور اسلام تنها ۱۴۰۰ سال میگذرد!) ساله را از زبان شاعرانی که از متون و از و معاشرت و مصاحبت با هموطنان یهودی و پیروان آئینهای دیگر سود جسته اند، در شعر فارسی بیشتر دریابم.
و با تاسف دیدم در تاریخ ادبیات منظوم ایران، از گذشته تا دوران معاصر،انبوهی از نامداران دنیای ادبیات و بیشتر بخاطر داشتن قریحه،هنر قافیه بندی و زیبا نویسی به نام میرسند و نه بخاطر درک و دانایی هوشمندانه
با تاسف دیدم بسیاری از شاعران استعداد خود را صرف قافیه بندی، زیبا نویسی و اغلب، صرف مداحی کرده وگاه اندیشه واقعی خود را با دو رويي پنهان کرده اند.
غمگنانه دیدم که شاعری که شاهد کشتن و مثله شدن دگر اندیشان است، افکار و اعمال نژاد پرستانه قومی، ملی و دینی، زن ستیزی زاییده تفکر مردسالارانه و شیوع شاهد بازی (روابط عاشقانه و جنسی با پسران نابالغ یا نو بالغ) را در جامعه میبیند ، نه تنها به عنوان یک انسان مسئول این اعمال را محکوم نمی کند، بلکه با این طرز تفکر و اعمال شنیع و ضد انسانی همراهی کرده، گاه حتی آنها رافضیلت میشمارد و می ستاید.
سوگوارانه دیدم که شاعر خوش قریحه ولی نا مسئول، بی ملاحظه و بی إحساس تأسف از کنار اینهمه دیگرستیزی میگذرد و بی رحمانه تن به خویشتن خواهی و تمامیت طلبی نژادی میدهد.
با دانستن اینکه یهودیستیزی چیزی جز بارزترین جلوهی انسانستیزی نیست، در طی پرسهای ملال آور در اقیانوس بیکران شعر ایران، غمگنانه دیدم که واکنش فکری بسیاری از این به اصطلاح نخبگان ادبی به این مسئله، تنها در انطباق کورکورانه و همنوایی و همرنگی با توتالیتاریسم سیاسی و مذهبی زمانه خود و همراهی با استمرار استبداد اکثریت بر تمامی اقلیتها خلاصه میشود.
واندوهگنانه دیدم ،علیرغم آنچه در حافظه فرهنگی توده ایرانیست ، در اشعار انبوهی از نامداران شعر ما ، دیدن این باصطلاح انسانهاست که ملولت میکند و تنها دیو و دَد میبینی !
***
یادداشت « دشمنی با آئین دیگران در شعر فارسی » در چند مطلب جداگانه منتشر خواهد شد.