مشاهده منو

پخش زنده
زمان انتشار: ۲۰/۰۲/۱۴۰۳

«سیاست خارجۀ فمینیستی» و یهودستیزی مدرن

مایکل مبشری – موج اول «چپگرایان نو» با نام جنبش دانشجویی 1968 در بطن جنبش آنارشیسزم و هیپی ها در پی جنبش برابری خواهی سیاهپوستان و اعتراض علیه جنگ ویتنام در آمریکا و اروپا به روی صحنه رفت. در این نوشتار به ایدئولوژی چپگرایانِ نو و روشهای عوامفریبی آنها در بسته بندی جدیدی بنام«سیاست خارجۀ فمینیستی» می پردازم که از راه شبکه های اجتماعی و توسط کنشگران مدنی و سیاسی بطور سیستماتیک ترویج و تقویت می شود. «سیاست خارجۀ فمینیستی» زیرمجموعه ای از دومین موج جنبش بین المللی چپ است. 

تاریخچه: اولین سنگ بنای ایدئولوژی فمینیزم معاصر به «کنگرۀ صلح زنان» در سال 1915 باز می گردد، هنگامی که بیش از یکهزار فعال حقوق زنان از 12 کشور در شهر لاهه به منظور راهیابی برای برونرفت از جنگ جهانی اول و یافتن راهکاری برای ایجاد یک نظم صلح بین المللیِ پایدار گردهمایی کردند و این مطالبه را در کنار 20 مطالبۀ دیگر به سیاستمداران  وقت تسلیم کردند که موجب تشکیل اولین «سازمان بین المللی زنان برای صلح و آزادی(WILPF:Women’s International League for Peace and Freedom)» شد.[1]  از جمله دیگر مطالبات رویایی این گردهمایی، متارکه و پایان بی قید و شرط جنگ اول و جنگهای دیگر در آینده، خلع سلاح جهان شمول، دموکراتیزه کردن سیاستگذاری خارجی، حق مساوات و مشارکت زنان در همۀ بخشهای اجتماعی، درخواست سیاستگذاری صلح بجای سیاستگذاری جنگ و از همه عجیب تر حق تعیین سرنوشت اقوام(!) ثبت شده است.[2] آنزمان این مطالبات در حد اظهاریه و بیانیه ماندند ولی سی سال بعد بسیاری از مطالبات مندرج در این نشست هنگام تشکیل سازمان ملل به مفاد اساسنامۀ این سازمان نوپا راه پیدا کردند. امروزه سیاست خارجۀ فمینیستی بر پایۀ«کنگرۀ صلح و آزادی زنان در سال 1915» بر اساس نقاط عطف متعددی در سطح بین  المللی از جمله«کنوانسیون سازمان ملل برای منع خشونت و تبعیض علیه زنان – 1979»، «اعلامیه پکن- چهارمین کنفرانس جهانی زنان- 1995» و «برنامۀ توسعه هزاره(2000) و توسعۀ پایدار(2015)» جلوه گر و فعال است.[3] 

روند اجرایی در عصر حاضر: سال 2014 مارگوت والستروم(Margot Wallstroem) وزیر امور خارجۀ وقت سوئد برای اولین بار رسماً اتخاذ«سیاست خارجۀ فمینیستی» دولتی در سوئد را اعلان کرد. “کشورهای کانادا(2017)، فرانسه(2019)، مکزیک(2020) لیبی(2021)، اسپانیا و لوکزامبورگ(2021)،  و شیلی(2022) اعلام کرده اند قصد دارند این مدل سیاسی را در کشورهای خود پیاده کنند ولی تاکنون رسماً به آن مبادرت نکرده اند؛ سیاست خارجۀ فمینیستی ادعا دارد یک سیاستگذاری صلح طلب مبتنی بر حقوق بشر است که برابری جنسیتی و غلبه بر ساختارهای سلطه جویی و خشونت نظامی را به عنوان پیش نیاز صلح جهانی معرفی می کند و هدفش اجرای یک صلح فراگیر است که نه تنها پایان خشونت فیزیکی مستقیم از راه جنگ بلکه غلبه بر«خشونت ساختاری» بویژه در رابطه با تبعیض و نابرابری بجامانده از عصر استعمار نسلهای گذشته را ضروری می داند و ادعا می کند بر پایۀ این اصل، «سیاست خارجۀ فمینیستی» به نفع کل جامعه و بشریت است”.[4] هستۀ مرکزی و ستون اصلی اجرایی«سیاست خارجۀ فمینیستی» قطعنامه 1325 شورای امنیت سازمان ملل(مورخ 31 اکتبر 2000) است که«زن، صلح و امنیت» را دستورکار قرار می دهد![5] اینکه جنبش آزادیخواهی ملی ایرانیان پس از قتل هولناک مهسا امینی توسط طیف چپگرایان با سه واژه و سیلاب همگون بنام«زن، زندگی، آزادی» مصادره و مورد بهره برداری ابزاری قرار گرفت یک تصادف بی اهمیت نیست! بخش دوم و مکمل شعار این حرکت ملی یعنی«مرد، میهن، آبادی» به سرعت سانسور و تقریباً ممنوع شد زیرا فاشیسزم جنسیتیِ فمینیسزم و ایدئولوژی مارکسیستی چپ بین الملل تاب و تحمل واژۀ«مرد» و «ملی گرایی» را ندارند و شعارهای عوامفریبانه و نعره های آزادی، برابری و عدالتخواهی صرفاً تبلیغات، رونما و بازی کردن با واژه ها برای تحمیق و بسیج کردن توده ها برای بالا بردن آرا در انتخابات سیاسی(اکتساب قدرت) و دریافت بودجه(اکتساب ثروت) به نفع این طیف هستند. همچنین سیاست خارجۀ فمینیستی خود را یک رویکرد هنجاری و انتقادگرا معرفی می کند که در تلاش برای تبدیل و مبارزه با ساختارهای کلاسیک سلطه گرایی موجود در روابط بین المللی است و این ساختارها را نظامیگرایی(Militarism)، نژادپرستی(Racism)، استعمار(Colonialism) و مردسالاری(Patriarchalism) می نامد. از این رو سیاستگذاری فمینیستی بر افراد و گروه هایی که بر اساس خاستگاه قومی، مذهبی، جنسیت یا هویت جنسی و بر پایۀ تعامل مکانیسمهای مختلف سرکوب و تبعیض نامبرده به حاشیه رانده ‌شده اند تمرکز کرده و هدف را دستیابی به امنیت و عدالت در بخشهای همساز و مکمل برای ایجاد امنیت انسانی تعریف می کند. بنابرااین مکتب چپگرایانِ نو مفهوم«امنیت در روابط بین المللی» را جایگزین امنیت ملی کرده و به گسترش دامنۀ درک از واژۀ امنیت به دور از تمرکز بر امنیتِ مرزها اصرار می ورزد؛ به عبارت دیگر امنیت فقط به امنیت مرزهای یک کشور ختم نمی شود بلکه امنیت انسانی در چارچوب تقویت هفت بُعد امنیت(یعنی امنیت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، غذایی، بهداشتی، فردی  و امنیت محیطی یا همان محیط زیست) برای غلبه بر الگوهای سنتی و نامریی خشونت و تبعیض تعریف می شود که فقدان آنها سبب ایجاد ناامنی برای افراد و گروههای انسانی و به حاشیه رانده شدن آنان می‌شود.[6] سیاست خارجۀ فمینیستی نه تنها به دنبال تبدیل مناسبات از راه برافروختن تضاد جنیستی برای تغییرات گسترده در فرایندهای سیاسی و اجتماعی است، بلکه در پی تغییر و تبدیل بنیادینِ الگوواره های قدیمی(Paradigm) در مناسبات قدرتگرایی و انحصارطلبی در نظام بین المللی از راه ایجاد اخلال و انهدام ساختارهای موجود می باشد.[7] در این مکتب آمریکا، اسراییل و کشورهای عضو ناتو، سیستم بازار آزاد، مجموعۀ قوانین و ارزشهای اخلاقی و اجتماعی مثل احترام به حریم خانواده و احترام به قوانین شهروندی، آداب و رسوم کهن فرهنگی و پاسداری از هویت و یکپارچگی ملی با ارتشهای مقتدر… یکجا مردود شمرده شده و در ردیف دشمن قرار می گیرند! این مکتب عقیدتی-سیاسی تلاش دارد فعالین مدنی در امور مختلف (فعالین محیط زیست، فعالین حقوق زنان و کودکان، فعالین اقلیتهای قومی و غیره) را که معمولاًً در حاشیه قرار دارند به مرکز میدان«مبارزۀ اجتماعی و سیاسی» بیاورد و از آنها به عنوان کنشگران اصلی استفاده نماید. اتفاقات عجیبی که در حال حاضر در دنیا مُد روز شده و به پدیده های اجتماعی و جنبش پوشالی توده ها تبدیل شده اند بخشی از فراوری همین سیاستهای فمینیستی هستند که با پول و امکانات رسانه ای و لجیستیکی فراوانی حمایت می شوند: پدیدار شدن رهبران فرمایشی مثل گرتا تونبرگ(یاغی محیط زیستگرای رادیکال)، سبز شدن لچک به سری بنام الهان عمر(Ilhan Omar) در مجلس نمایندگان و الکساندریا اوکازیو-کورتز(Alexandria Ocasio-Cortez) در کنگرۀ آمریکا، تعبیه شدن آنالِنا بِربوک(Annalena Baerbock) وزیر امور خارجۀ کنونی آلمان از سال 2021 که رسماً دومین «سیاست خارجۀ فمینیستی» دولتی را دستورکار یک دولت قرار داده است از جمله نمونه های بارز این حرکت بین المللی هستند. ایدئولوژی چپ به این امر واقف است که نسل جوان برای بهینه سازی به دستاوردهای مثبت و ایجاد تغییرات در مسیر عدالتخواهی تمایل دارد و با تئوری بافتن و کانالیزه کردن توده ها از این پتانسیل سوءاستفاده می کند. 

سنجش و جمع بندی:

  • موج چپگرایان دهۀ 40 و 50 ایدئولوژی چپ کلاسیک بعنی ایده های جنبش بلشوویکی بر پایۀ کمونیسم مارکسیتی یا مائوئیستی را دنبال می کرد که به نقش برجستۀ دهقانان، روستاییان و طبقۀ کارگر پافشاری می کرد و برای «برپایی سیستم اقتصادی سوسیالیستی» و «جامعۀ بی طبقۀ سوسیالیستی» با هدف از بین بردن جامعۀ طبقاتی و استقرار حکومت پرولتاریا (حکومت قشر کارگران) مبارزه می کرد. شعار آنها(به پیروی از انقلاب اکتبر 1917در روسیه) از سه واژ و سیلاب«صلح، نان، زمین» تشکیل می شد.
  • «مکتب چپگرایان نو» که اوج آن دهۀ 60 و 70 میلادی در پی اعتراضات به جنگ ویتنام، جنبش برابری خواهی سیاهپوستان، برابری خواهی زنان و جنبش آشوب طلبی یا همان هرج و مرج طلبی(معروف به جنبش آنارشیزم که عقیده داشت برای زایش یک انقلاب فراگیر باید از راه قانون شکنی، اعمال خشونت و تخریب بدنبال ایجاد جرقۀ دگرگونی در جامعه شد) ایده های مبارزه با ملی گرایی و استعمار را پیشه کرد. شعار آنان در این دوره نیز سه از واژه و سیلاب «نان،کار،آزادی» تشکیل شده بود! آنها تاکتیک قانون شکنی در مکتب آنارشیزم را با اشاره به جنایات نازیها که سبب آن «ملی گرایی افراطی، اشغالگری و فاشیزم» بود با «ایدئولوژی مارکسیستی کلاسیک» در هم آمیختند که فاز مبارزۀ مسلحانه و عملیات تروریستی را زیر عنوان«هسته های مقاومت از راه مقاومت جنگ چریکی شهری» موجه قلمداد می کرد.[8] گروه مخوف و تروریستی آندریاس بادر و اولریکه ماینهوف(Andreas Baader, Ulrike Meinhof) در آلمان و تشکیلات فراکسیون ارتش سرخ (Rote Armee Fraktion – RAF) برای عملیات بمب گذاری، هواپیماربایی، سرقت مسلحانه از بانکها، گروگانگیری و اعدامهای انقلابی ایدئولوژیک از افراد و شخصیتهای سیاسی، کارخانه داران و سرمایه داران… در کمپهای تربیت چریک و تروریست متعلق به سازمان آزادیبخش فلسطین(ساف) در اردن، لبنان و الجزایر دوره های نظامی و چریکی دریافت می کرد و با اسلامگرایان در ارتباط تنگاتنگ بود. این جریانات هنگامی صورت می گرفت که یهودستیزی اسلامی(Islamic Antisemitism) در کشورهای مسلمان و دنیای عرب در پی تشکیل کشور اسراییل به اوج رسیده بود زیرا مسلمانان با اسراییل مخالف و مصمم به نابودی اسراییل و یهودیان بودند که بویژه با حمایت کشورهای عضو پیمان اتلانتیک شمالی(ناتو) و آمریکا(به عنوان مرکز سرمایه داری و دشمن بلوک شرق در جنگ سرد) محقق شده بود. بنابراین کشور اسراییل در زبان ایدئولوژیک سیاسی به «پروژۀ استعماری آمریکا» و نیز «دست نشادۀ سرمایه داران در خاورمیانه» ترجمه و معرفی می شد و از جایی که مسلمانان دچار فقر اقتصادی ناشی از عقب افتادگیهای مزمن به سبب خرافت مذهبی، کمبود دانش و فقدان علم و صنعت در کشورهایشان بودند، به احزاب چپی و ایدئولوژی کمونیستی و سوسیالیسم گرایش متقابل داشتند – بدون آنکه معنای آنرا بفهمند! چسباندن واژۀ«استعمار به اسراییل» و «نژادپرستی به صیونیزم(جنبش ملی یهودیان)» به سرعت به چسب ایدئولوژیک میان چپگرایان نو و اسلامگرایان تبدیل شده و ایدۀ«مبارزه با دشمن مشترک استعماری و اشغالگر» رسمآً نقطۀ تلاقی و بلافاصله خط مشترک مبارزۀ سیاسی این گروهها با آمریکا و اسراییل شد.[9] بدین ترتیب اسراییل«سمبل ظلم و استعمار سرمایه داری» و فلسطینیان«سمبل مظلومیت و ستمدیدگی از استعمار» معرفی می شدند در حالی که اولین موجهای یهودیان مهاجر به اسراییل عمدتاً از کشورهای بلوک شرق و دارای تفکرات سوسیالیستی بودند و در اسراییل پروژۀ مزارع اشتراکی بنام«کیبوتز(Kibbuz) » را دایر کردند که بر ساختار عدالتمحورِ ملی و دموکراتیک و همزمان بافت رعایت مساوات به سبک سوسیالیستی بین اعضا استوار بود. بنابراین تنها بهانه ای که چپگرایان نو و اعراب طرفدار آنها از اسراییل می توانستند بگیرند همانا برچسب «استعمار و نژادپرستی» بود که به غیر از ریشۀ ایدئولوژیک پایه و اساس منطقی نداشت. 
  • موج معاصر چپگرایان نو با کدواژۀ «سیاست خارجۀ فمینیستی» در عمل به پیروی از سنت چپی های جنبش 1968 ادامه می دهد ولی عنصرهای جدیدی را نیز به آن افزوده است. آنها قانون شکنی بر طبق نسخه های آناراشیستها(یعنی سد معبر، درگیری با پلیس، بی اعتنایی به قوانین مدنی و شهروندی، شکستن هنجارهای اجتماعی و فرهنگی از جمله تخریب اموال عمومی از راه آتش زدن، زباله پراکنی، پخش ادرار و مدفوع در مکانهای عمومی) را زیر عنوان «نافرمانی مدنی» به کلیشه های ضد ملی، ضداسراییلی و یهودستیزی و نیز مبارزه با «ساختارهای بجامانده از عصر استعمار» گره زده و دوباره مد روز کرده اند. حمایت از گروه های یاغی تجزیه طلب در راستای «مبارزه با هویت ملی» است که با شعار«حق تعیین سرنوشت اقوام» تبلیغ و توجیه  می شود. 

سد معبر، درگیر شدن با پلیس و بی اعتنایی به قوانین مدنی و قوانین شهروندی جرم هستند و با مبارزه با بی عدالتی و نیز آزادی بیان و عقاید در یک جامعۀ قانونمند بر پایۀ لیبرال دموکراسی فرسنگها فاصله دارند. سیاست خارجۀ فمینیستی تلاش دارد افراد دستچین شده را برای تقویت این ایدئولوژی از حاشیه به مرکز بیاورد، در پستهای دولتی تعبیه کند و همزمان مفهوم «امنیت در روابط بین المللی» را جایگزین«امنیت ملی» کند. بدینسان این موج چپگرا دامنۀ فعالیت را به یک کشور یا منطقه و ایجاد تغییرات در آنجا محدود نمی کند بلکه دنبال کنندۀ استقرار و اکتساب قدرت غالب در سطح بین المللی است.[10] این موج چپ بین المللی اسراییل را سمبل نظامیگرایی، استعمار و نژادپرستی معرفی و در جایگاه متهم قرار می دهد بدون آنکه توضیح دهد استعمار چه کسی یا چه چیزی؟!! صیونیزم ستیزی یک کاتالیزاتور و از یادگارهای ایدئولوژیک چپ در جنگ سرد است که دوباره از قبر بیرون آورده شده است. اینکه اسراییل مورد هجوم و تهدید موجودیتی مستمر قرار دارد و اجباراً باید با ابزار و شیوه های نظامی در برابر ترور اسلامگرایان از خود دفاع کند برای این جماعت معنا و مفهومی ندارد؛ به یاد داریم هنگامی که افشا شد تروریستهای حماس، گروگانهای زن و دختر اسراییلی را مورد تجاوز جنسی و خشونت فیزیکی سیستماتیک قرار داده اند، سیاست خارجۀ فمینیستی و کنوانسیون زنان سازمان ملل«خفقان مرگ» گرفته بودند و از محکوم کردن تجاوز جنسی و خشونت بر زنان و دختران یهودی امتناع می ورزیدند تا سرانجام انتقادها از این استاندارد دوگانه سبب شد پس از 57 روز یک بیانیۀ سطحی و بی سر و ته از سوی این سازمانها صادر شود که محتوای آن نه تنها ضعیف و کودکانه بلکه بسیار فرومایه و سبب آبروریزی کل بشریت است! اغتشاشات و تجمعات ضد اسراییلی و طرفداری از ترور اسلامی در محیط دانشگاه های اروپایی و آمریکا یک به یک از جنبش دانشجویی 1968 کپی برادری و بازاجرا می شوند. همچنین شعار جدیدی که «سیاست خارجۀ فمینیستی» در این دوره مد کرده است «مبارزه با اسلام هراسی Islamophobia» نام دارد بدون اینکه بین«اسلام هراسی» و «انتقاد از اسلامگرایی تمامیتخواه، یهودستیز، خشن، مردسالار رادیکال و ضد حقوق بشر» تفاوتی قایل باشد. ضد و نقیض های عجیب «سیاست خارجۀ فمینیستی» هنگامی بیشتر نمایان می شود که پایمال شدن حقوق بشر در مورد مسلمانان اویغور توسط رژیم کمونیستی چین و مسلمانان روهینگیا در میانمار که هر دو گروه به معنای واقعی کلمه قربانی نسل کشی خشن و سیستماتیک هستند در ادبیات و تظاهرات آنها هیچ جا و مکانی نداشته و آنان را آزار نمی دهد. در مکتب ناکجاآباد و کابوس-شهر«فاشیزم جنسیتی چپ»، فرزانگان حقیقی و تحصیل کرده های دانش آموخته و کاردان بر اساس جنسیت مورد قضاوت قرار می گیرند و از گردونه خارج و به حاشیه رانده می شوند تا تعادل کَمّی جنسیتی(Quantitative Gender-Balance) در این سازمان و آن وزارتخانه حفظ گردد؛ یعنی دوباره نظافتچی می شود وزیر اقتصاد، آبدارچی می شود رییس بانک مرکزی و احتمالاً سکینه و فاطی و معصومه هم می شوند سفیر، نخست وزیر و رییس جمهور چون فقط «زن» هستند!

مکتب خمینیستیِ ولایت فقیه که چاقوکشان بسیجی را«استعمارستیز» و «محرومان و مستضعفین به حاشیه رانده شده» می نامد شباهت و تجانس عجیبی با مفهوم کلی«سیاست خارجۀ فمینیستی» دارد که تصمیم گرفته خود را به اسم هنجار اجتماعی، استاندارد فکری و مدرنیته به دنیا تحمیل کند. تاریخ نشان می دهد صلح از طریق قدرت حاصل می شود نه با شعارهای پوچ مارکسیستیِ کپک زده و فاشیزم جنسیتی مشتی فمینیستِ عقده ای که خیال می کنند برای پیشرفت و اجرای عدالت اجتماعی و مساوات، «زن سالاری» می باید جایگزین«مرد سالاری» گردد و دوباره نیمی از جامعه(این بار به جرم مرد زاده شدن) محکوم به حذف شدن است. زمان نشان خواهد داد درایت و پختگی جامعۀ ایرانی و بشریت در چه سطح است!

لیست منابع [1] Freya Baetens, International Congress of Women (1915), in: R.Wolfrum, Max Planck Encyclopedia of Public International Law, Bd. V, Oxford 2010, P. 455–458. [2] Women’s League for Peace and Freedom et al. (Hrsg.), Annäherung an eine feministische Außenpolitik Deutschlands (2022). [3] ibid [4] ibid [5] M.Fröhlich & A.Hauschild Deutsche Aussenpolitik in APuZ 17/2023-17, P. 35. [6] Heidi Hudson, „Doing“ Security As Though Humans Matter, in: Security Dialogue 2/2005, P. 155–174. [7] Claudia Zilla Feminist Foreign Policy: Concepts,Core Componets &Controversies. SWP Comment C48/2022 [8] BPB. Stephan Trinius(2007). Die 68er-Bewegung. Interview mit Prof. Gerd Langguth [9] Dennis A. Pluchinsky(1993) Germany’s red army faction: An obituary, Studies in Conflict & Terrorism, 16:2, 135-157, DOI: 10.1080/10576109308435925 [10] Axel Schildt: Rebellion und Reform. Die Bundesrepublik der Sechzigerjahre, Bonn 2005. Aus der bpb-Reihe: Zeitbilder.

تازه‌ها