مشاهده منو

پخش زنده
زمان انتشار: 23/07/2024

پدیده گروه اندیشی و فاجعه هفتم اکتبر

فکرِگروهی یا گروه-اندیشی(به انگلیسی: Groupthink) یک پدیده روانشناسی است که در فرایند دینامیک گروهی و هنگامی که
ارزیابی اطلاعات و داده ها به هدف برنامه ریزی و تصمیم گیری صورت می گیرد دخیل است؛ هنگامی که در این محیط(گروه)
میل یا اجبار افراد به همگون-اندیشی و انطباق با نُرمهای گروه به ارزیابیهای اشتباه و تصمیم‌گیریهای غیرمنطقی یا ناکارآمد
بیانجامد، معمولاً پدیدۀ«فکرگروهی» یا همان «گروه-اندیشی» در جریان بوده است.
انسجام یا تمایل به حفظ انسجام در یک گروه ممکن است در میان اعضای گروه(که از افراد تشکیل شده است) این گرایش را ایجادنماید به هر قیمتی با یکدیگر یا با نظرات، ارزیابیها و نتیجه گیریهای دیگر اعضای گروه موافقت کنند بدون اینکه نشانه ها و
علایمی را تشخیص دهند که بر دیدگاهها و استنتاج اشتباه دلالت می کنند و ریسک ارزیابی و تصمیم اشتباه را می افزایند. احتمال وامکان بروز این پدیده بویژه در محیط های سازمانی، اداری و موسسات بالا است زیرا اجبار پیروی از قوانین و فرایندهای اجراییکه از سوی طبقات بالا یعنی لایۀ مسئولین ارشد و تصمیم گیرندگان تعریف و تعیین می شوند میل به همگون اندیشی را به منظورخودداری از ایجاد اختلال در نظم و ترتیب و انسجام سازمانی افزایش می دهد. در این شرایط میل و الزام انطباق با دیگر اعضایگروه و با سیستم سازمانی موجب می‌شود یک سازمان(گروه) بتواند تا حدی انسجام و بافت گروهی را حفظ کند و بدون مشاجره ودرگیریهای داخلی به یک تصمیم و توافق مشترک و سریع دست یابد بدون اینکه ارزیابی متفاوت و نظرات انتقادی در فرایند برنامهریزی و ارزیابیها مورد توجه قرار گیرد؛ بدینسان احتمال اشتباه بالا می رود زیرا افراد با یکدیگر ابراز همراهی و همفکری کردهو از موشکافی و دقت به جزییات مهم صرف نظر می کنند. به عبارت دیگر «فشار همرنگ و همگون شدن با گروه» افراد راغیرمستقیم ملزم می‌کند از مطرح کردن مسائل بحث‌ برانگیز، هشدار دادن یا راه‌ حلهای جایگزین اجتناب کنند و در نتیجه ازخلاقیت فردی، فکر انتقادی و اندیشۀ مستقل اجتناب نمایند. این وضعیت معمولاً زمینه را برای بروز پدیدۀ «فکرگروهی» یا همان«گروه-اندیشی» فراهم می کند.
پدیدۀ گروه‌-اندیشی یا همان فکرگروهی، پدیده ای است مربوط به علم روان‌شناسی اجتماعی، ولی با پیشرفت علوم، این پدیده دررشته های مختلف علمی مانند علوم ارتباطات و تبادل اطلاعات، روانشناسی سازمانی و کار، کارشناسی مدیریت، علوم سیاسی،
جامعه شناسی و علوم اجتماعی، علوم تربیتی، اقتصاد، علوم بازاریابی و همچنین مطالعۀ رفتارهای ناهنجار فرقه ای و مذهبی رفته
رفته بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. این پدیده را نخستین بار ویلیام وایت(William Whyte) در سال 1952 معرفی کرد و
نتایج پژوهشهای سیستماتیک و اثبات علمی این پدیده را ایروینگ جانیس(Irving Janis) روانشناس آمریکایی در سال 1972 در
کتابی بسیار جذاب به نام «قربانیان گروه-اندیشی، روانشناسی تصمیم گیری در سیاست خارجه و شکستهای مفتضحانه» منتشر
کرد.[1]
جانیس در این کتاب دو مورد پیچیده را موضوع اصلی مطالعه قرار داده است: نخستین مورد، شکست مفتضحانۀ حملۀ آمریکا بهکوبا در سال 1961 که به نام «خلیج خوکها (Bay of Pigs)» معروف شد و آبروریزی بزرگی برای آمریکا بدنبال داشت و دومین
مورد ماجرای عملیات نظامی و حملۀ ضربتی و سهمگین ژاپن به پرل هاربر(Pearl Harbor) در سال 1941 است. در هر دو
مورد با وجود شواهد و اسناد محکم، هم ارزیابیها و تصمیم گیریهای نهایی اشتباه بودند و هم هر دو مورد قابل پیش بینی و
پیشگیری بودند. در روانشناسی اجتماعی فصلی وجود دارد به نام روانشناسی گروهی که به دینامیک و فرایندهای ادراکی،
رفتاری، احساسی و انگیزشی افراد در داخل گروه می پردازد و تاثیرپذیری افراد از گروه و نیز کنش و واکنش گروه ها با یکدیگر
را بررسی می کند. یکی از ویژگیهای«گروه»، ادراک و اعتقاد افراد عضو یک گروهِ به قرار داشتن در موقعیت برتر، داشتن
حقانیت و در امان بودن از آسیب است، یعنی افراد عضو یک گروه فکر می کنند باید از نظر فکری و احساسی با یکدیگر همسان وهمگون باشند زیرا این امر به آنان آرامش روانی و حس انسجام و قدرت می دهد و این تصور را ایجاد می کند در برابر دیگر
گروه ها قویتر و مقاومتر هستند. این پدیده «کَژگرایی گروه خودی(Ingroup Bias)» نام دارد و یک درک توهم آمیز و اشتباه استکه سبب می شود افرادِ عضو یک گروه اطمینان بیش از حد داشته باشند که درک و دریافت، دیدگاه ها و تصمیماتشان بی تردیددرست و خالی از اشتباه است؛ از این رو اعضای «گروه خودی» توانایی های خود را در برابر گروه های دیگر بیش از اندازه
تخمین می زنند و «گروه حریف(Outgroup)» و توانایی های آنها را دست کم می گیرند و این امر می تواند سبب ارزیابیهای
اشتباه، تصمیمات دور از واقعیت و سرانجام شکستهای سنگین شود.[2]


برای درک بهتر موضوع و ربط آن به یهودستیزی و تنفر متعصبانه از یهودیان و اسراییل لازم است ابتدا بطور خلاصه به نظریۀ
گروه-اندیشی و یافته های علمی ایروینگ جانیس در مورد ماجرای خلیج خوکها در سال 1961 که به زمان ریاست جمهوری
آیزنهائور باز می گردد بپردازیم. دولت وقت آمریکا و سی.آی.ای تصمیم گرفتند با کمک به گروهی از اپوزیسیون سیاسی کوبا در
تبعید بنام«جبهۀ انقلابی دموکراتیک کوبا(DRF)» که بیشتر اعضای آن در فلوریدا ساکن و از مخالفان سرسخت رژیم کمونیستی
فیدل کاسترو بودند کودتایی علیه رژیم کاسترو انجام دهند و قرار بود ارتش آمریکا در چند مرحلۀ به هم پیوسته نیروهای این گروهرا پس از تعلیمات نظامی فشرده با پشتیبانی ارتش آمریکا در منطقۀ جنوب غربی کوبا(بنام خلیج خوکها) پیاده و در حملۀ آبی-زمینی برای براندازی رژیم کمونیستی کوبا حمایت کند. هدف اصلی این طرح عبارت بود از سرنگونی فیدل کاسترو و جایگزینیفردی نزدیک به آمریکا در کوبا بدون اینکه نقش ایالات متحده در این مداخله برجسته و آشکار شود. در آپریل 1961 نیروهایتعلیم دیدۀ نظامی اپوزیسیون کوبا که تیپ 2506(Brigade 2506) نام گرفته بود با همراهی یگانهای ارتش آمریکا طرح حمله راآغاز کردند بدون اینکه بدانند بخشی از نقشۀ عملیات توسط شبکۀ جاسوسی کوبا در آمریکا و شنودهای شوروی وکی.جی.بی(متحدکوبا در جنگ سرد) لو رفته است. با اینکه برخی اخبار مربوط به این طرح به مطبوعات درز کرده و روزنامه های متعددکشورهای آمریکای لاتین از جمله چند روزنامه در کلمبیا، گواتمالا، مکزیک و حتا نیویورک تایمز در مورد احتمال حمله ای اینچنینی به کوبا خبر منتشر کرده بودند، سی.آی.ای به آن بهایی نداد. طراحان سی.آی.ای در ارزیابیها توان هدف گیری کشتیها و

انهدام نیروهای مهاجم تیپ 2506 از سوی توپخانه و جنگنده‌ های هوایی کوبا را محدود می‌دانستند، زیرا تصور می‌کردند توان
اصلی نیروی زمینی و نیروی هوایی کوبا در حملات هوایی و عملیات خرابکاری که روزها و ساعتهای قبل از حمله قرار بود
انجام گیرد از بین خواهد رفت. روز 16 آپریل سی.آی.ای دستور داد نیروهای«جبهۀ انقلابی دموکراتیک کوبا» به خلیج خوکها
اعزام شوند و ارتش آمریکا نیز آنها را بطور نامحسوس اسکورت می کرد. طراحی حمله اینگونه بود که برای تضمین موفقیت
طرح براندازی باید چندین رشته عملیات ایذایی و حملات پراکنده و انحرافی در مناطق دیگر و ایجاد اغتشاش در خاک کوبا انجام
می گرفت تا حواس ارتش کوبا پرت شود و حملۀ اصلی نیروهای اپوزیسیون بتواند موثرتر از منطقۀ خلیج خوکها یعنی مکانی که
قرار بود آنها در خاک کوبا پیاده شوند آغاز گردد. بخشی از نیروهای اپوزیسیون که باید با عملیات چتربازی در خلیج خوکها پیاده
می شدند چندین کیلومتر جلوتر از مکان تجمع و در مناطق جنگلی-باتلاقی اطراف خلیج خوکها فرود آمدند و در نتیجه تعدادی از
آنها به شدت مجروح و زمین گیر شدند. همچنین در جریان آغاز حمله، تعدادی از قایقها با برخورد به صخره‌ های مرجانی –که
توسط طراحان عملیات پیش ‌بینی ‌نشده بود- آسیب شدید دیدند و بخش عمدۀ مهمات و سلاحهای نیمه سنگین، آذوقه، تجهیزات امدادپزشکی و نفرات نیروهای اپوزیسیون کوبا جا ماندند و زمان بندی عملیات دچار اختلال شد و پیوستگی عملیات درهم ریخت. سپسگارد ساحلی کوبا آنها را رویت و با بی سیم به مرکز خبر داد. نقشه کاملاً لو رفت و نیروی های ارتش کاسترو ضربات سختی بهمخالفان و کودتاچیان زدند و این طرح در روز 20 آپریل با پیروزی نهایی کوبا خاتمه یافت.[3] تعداد زیادی از اعضای «جبهۀدموکراتیک» در کوبا اسیر و محاکمه و تعدادی نیز اعدام شدند.
شکست این نقشه به مجموعه ‌ای از تجزیه ‌و تحلیلهای نادرست و متعصبانه ربط داشت: در طرح این نقشه، همۀ طراحان و دستاندرکاران باور داشتند مردم کوبا از خفقان سیاسی و سرکوبگریهای حکومتی و همچنین کمبودهای اقتصادی به تنگ آمده ‌اند وبنابراین از یک نیروی مهاجم آزادی ‌بخش بر ضد رژیم کمونیستی کاسترو استقبال خواهند کرد و همچنین جاسوسان سی.آی.ای درکوبا گزارش داده بودند نیروهای ارتش کوبا دچار اختلاف و تفرقه هستند و در پیوستن به یک قیام عمومی علیه رژیم مرکزی هیچتردیدی نخواهند داشت؛ اما این اطلاعات نادرست بودند. همچنین ارزیابی نادرست از موقعیت جغرافیایی، ضعف فرماندهاننیروهای اپوزیسیون، ارزیابی نادرست از توان واقعی پیاده ‌نظام و توپخانه و نیروی هوایی ارتش کاسترو، کاستی در انجامعملیات و حوادث نامبرده که در طراحی عملیات پیش بینی نشده بودند در کنار ضعف سازمان سی.آی.ای از درک و ارزیابی
درست و تجزیه ‌و تحلیل اطلاعات میدانی و حقیقی از دیگر عوامل شکست این عملیات بودند. در این طرح همۀ دست اندرکاران
همسان و همگون فکر می کردند و با نخوت، خود را از حریف قویتر می پنداشتند. هیچکس ندای انتقاد یا تردیدی در ارزیابیها و
مراحل مختلف تصمیم گیری ابراز نکرد و نمی خواست ساز مخالف سر دهد و یا مورد تمسخر یا سرزنش قرار گیرد. همچنین
سلسله مراتب خشک اداری در بخشهای امنیتی و نظامی و طبقۀ مقامات ارشد دولتی تاب و تحمل صدای مخالف را نداشتند. اینشکست برای آمریکا در اوج جنگ سرد هزینۀ زیادی داشت و سبب آبروزیری بی نهایت دولت و ارتش آمریکا در جهان شد تا
جایی که بحران ناشی از این شکست مفتضحانه در دورۀ بعدی ریاست جمهوری در آمریکا یعنی دورۀ ریاست جمهوری جی.اِف
کِنِدی(J.F.Kennedy) چالش بزرگی برای آمریکا در مقیاس بین المللی ایجاد کرد و کندی سازمان سی.آی.ای را به باد انتقادهای
شدید گرفت و این سازمان را “سازمانی ناکارآمد که فقط به درد سطل زباله می خورد” نامید.[4]
پدیدۀ فکرگروهی یا گروه-اندیشی دلیل اصلی ارزیابیها و تصمیم گیریهای اشتباهی بود که به شکست و رسوایی آمریکا در ماجرای
کودتا و براندازی رژیم کمونیستی فیدل کاسترو و افتضاح«خلیج خوکها» انجامیده بود. جانیس سالها این ماجرا را در چارچوب یککمیتۀ حقیقت یاب بررسی کرد و پدیدۀ فکرگروهی یا همان گروه-اندیشی را شناسایی و اثبات کرد. پدیدۀ گروه-اندیشی معرف
حضور مردمان نیست زیرا همۀ انسانهای دنیا در رشتۀ روانشناسی اجتماعی تحصیل نکرده اند و از وجود چنین پدیده ها،
دینامیکهای ادراک گروهی و مکانیزمهای سازمانی و اداری آگاهی علمی و تخصصی ندارند! معمولاً پس از اتفاقاتی همانند
انقلاب، جنگ، عملیات تروریستی، بحرانهای امنیتی و اقتصادی… بسیاری از مطبوعات غیرمعتبر و افکار عمومی در جامعه به
سرعت به سراغ تئوری دسیسه می روند و جامعه دچار هیستری و سرانجام مهمل بافی می شود. مشاهدۀ این وضعیت گاه بامزه وقدری سرگرم کننده است ولی هنگامی که توده های کم سواد و عامی افکار و باورهای مالیخولیایی پیدا می کنند و با تحریف حقایقبه اتهام زدن به دیگران می پردازند، وضعیت غیرقابل تحمل می شود!


پس از توضیح مختصر این پدیدۀ روانشناسی اجتماعی و پیشینۀ تاریخی آن، نگاهی به رویداد هفتم اکتبر 2023 در اسراییل و
تفسیرهای این رویداد از دریچۀ منطق شایسته است: طبق اسنادی که چند روز تا چند ماه پس از این فاجعۀ هولناک از رسانه هایمعتبر منتشر شد، نیروهای امنیتی و ارتش اسراییل از سازمان امنیت مصر بیش از مقدار کافی اطلاعات، اسناد و هشدارهای
امنیتی و اطلاعاتی قابل ملاحظه در مورد تحرکات در نوار غزه و قصد حمله ای گسترده از سوی حماس دریافت کرده بودند و
همچنین برخی اسناد و مدارک و حتا کالکهای عملیات نظامی در ماه های پیش از این حمله در پی عملیات ارتش و پلیس اسراییل ازمنازل برخی فلسطینیان مظنون کشف شده و بدست سازمانهای امنیتی اسراییل افتاده بود؛ ولی دایرۀ مقامات ارشد ارتش و دستگاههای امنیتی اسراییل، کیفیت و کمیت چنین عملیاتی از سوی حماس را اغراق آمیز ارزیابی کرده و برای اطلاعات حساس و کلیدیکه در برابر چشمانشان بود اعتبار لازم را قایل نشدند و به علایم آشکار اهمیت ندادند. سربازها و افسران ردۀ پایین امکان تاکید برجزییات مهم و کلیدی به افسران مافوق و اظهارنظر و مکالمه با ردۀ فرماندهی را نداشتند و جزییات و نشانه های مهم که جدیگرفتن اطلاعات کشف شده را ضروری می کرد مورد توجه لازم و کافی قرار نگرفت و کل سیستم در دام گروه-اندیشی گرفتارآمد. نتیجۀ این گروه-اندیشی آنچه بود که در هفتم اکتبر دیدیم و شنیدیم؛ از این رو دسیسه ای در کار نیست و اسراییل عمداً به حماسامکان و اجازۀ حمله و قتل عام فجیع شهروندان اسراییلی را نداده بود که «بهانه ای برای حمله به غزه» داشته باشد، بلکه در اثرگروه-اندیشی در سلسله مراتب تصمیم گیری دچار خطا و ارزیابیهای اشتباه شده بود.
یکی از دلایل اصلی و ضروری تشکیل کشور اسراییل، ضرورت یهودیان برای دفاع از جان و مال و حق تعیین سرنوشت است که
طی بیش از دو هزار سال از آنها سلب شده و آنان را در دنیا قربانی سرکوب، تبعیضهای اجتماعی و حقوقی و قتل عامهای
وحشیانه کرده بود. قبل از رویداد هولوکاست تعداد زیادی از یهودیان اروپایی(بویژه یهودیان اروپای غربی و مرکزی) بیم داشتند
تشکیل یک دولت-ملت یهودی که از آرمانهای اصلی جنبش صیونیزم بود سبب شود سرکوب و تنفر از یهودیان در دنیا افزایش یابدو وضعیت آنان را در کشورهای زادگاهشان وخیمتر کند. ولی پس از هولوکاست آخرین تردیدها و توهمات درمورد شانس
برخورداری از حقوق مساوی و عدالت اجتماعی و نیز امکان همزیستی مسالمت آمیز در کنار سایر گروه های ملی و مذهبی در
میان این دسته از یهودیان نیز از بین رفت و لزوم دستیابی به امنیت پایدار و حق تعیین سرنوشت در پناه یک دولت-ملت مستقل باارتشی منظم و ورزیده برای صیانت و دفاع از جان یهودیان بر همگان روشن شد و پیوستن به جنبش ملی اسراییل که «صیونیزم-Zionism» ستون اصلی آن را مهیا می کرد از سوی اکثریت جامعۀ یهودیان به عنوان ضرورتی اجتناب ناپذیر پذیرفته شد؛ بهعبارت دیگر جلوگیری از قتل عام و تامین امنیت جانی یهودیان از دلایل و اهداف اصلی تشکیل اسراییل بوده و هست.
کادر سیاسی اسراییل در دنیایی که قانون جنگل بر آن حاکم و یهودستیزی و تنفر از یهودیان طی چند هزار سال در آن نهادینه شدهاست همواره اجبار داشته برای امور نظامی و امنیتی اولویت قایل شود و تقویت ارتش و دستگاههای امنیتی را برای دفاع از
موجودیت اسراییل و تامین امنیت شهروندانش در درجۀ اول اهمیت قرار دهد. کارآمدی، موفقیت و مهارتهای حرفه ای سازمانهایامنیتی اسراییل طی چندین رشته عملیات امنیتی-نظامی سبب شد این سازمانها در دنیا شهرت پیدا کنند: شناسایی و دستگیری آدولفآیشمن یکی از آلمانیهای رذل نازی و از طراحان و مجریان اصلی هولوکاست که در سال 1960 توسط موساد در آرژانتینردگیری و به دام انداخته و برای محاکمه به اسراییل منتقل شد و همچنین شناسایی، تعقیب و مجازات اعضای شبکۀ تروریستیگروه «سپتامبر سیاه» به دلیل حمله و قتل عام ورزشکاران اسراییلی در بازیهای المپیک مونیخ-آلمان در سال 1972 که شهرتموساد، شاباک و ارتش اسراییل را در دنیا پژواک داد از جمله این موفقیتهای درخشان هستند. این امر در کنار یهودستیزی سنتی ورایج سبب شده افراد بسیاری در دنیا تصور کنند چنین سازمانهای اطلاعاتی و ارتش قدرتمندی نمی تواند دچار لغزش و اشتباه بودهباشد و بنابراین حملات هفتم اکتبر بخشی از یک برنامه ریزی و دسیسۀ پیچیدۀ اسراییل برای بهانه تراشیدن و توجیه حمله به غزهبوده است.
اما حقیقت امر این است که اسراییل برای دفاع از جان شهروندان و موجودیت اسراییل با کسی تعارف یا شوخی ندارد و برای
مقابله با تهدیدات امنیتی و موجودیتی به بهانه نیاز ندارد که حاضر شود چنین قتل عام فجیعی را که پس از هولوکاست از نظر کمیو کیفی لااقل در این مقیاس سابقه نداشته است به شهروندانش تحمیل و آنها را قربانی کند. این تصور نه تنها کودکانه و مسخره بلکهبسیار مالیخولیایی و نفرت انگیز است! دستگاههای امنیتی و ارتش اسراییل همیشه با تهدیدهای امنیتی روبرو بوده و هستند. در اینمورد خاص آشکار است که برخی روشها و فرایندهای ارزیابی و تحلیل اطلاعات پس از گذشت دهه ها در این سازمانها روندیاتوماتیک و روتین پیدا کرده و به فراهم شدن زمینه برای بروز پدیدۀ گروه-اندیشی در دستگاههای امنیتی و طبقات ارشد تصمیمگیری انجامیده است. به قول ضرب المثل ایرانی «هر گِردی گردو نیست» همۀ اطلاعات و داده های مربوط به یک موضوعهمیشه یکسان نیستند هر چند ممکن است در نگاه اول شباهت بسیاری داشته باشند؛ بنابراین توجه به جزییات ویژه و بکارگیریروشهای گوناگون برای ارزیابی اطلاعات و سنجش ریسکها برای کاهش دادن احتمال خطا همیشه ضروری است.
نشاندن اسراییل بر سکوی متهم و میل به همدست قلمداد کردن اسراییل در حملات هفتم اکتبر به تعصبات و کلیشه های یهودستیزیباز می گردد که طبق این کلیشه ها یهودیان همواره به سمبل دروغگویی و دسیسه چینی برای فریب دادن افکار عمومی به منظورسلطه یافتن بر جهان معرفی و متهم می شوند و در اذهان عمومی، یهودیان به عنوان گروهی مرموز، پلید و مخوف که قدرت وتوانایی انجام هر کار غیراخلاقی و پیچیده ای را دارند نگریسته می شود. ریشۀ این کلیشه ها و افکار پارانویید به تبلیغات ودروغهایی باز می گردد که در طول قرنها بر علیه یهودیان ترویج می شده است. بویژه کتاب جعلیات «پروتکلهای مشایخ صیون»که از اوایل قرن 20 ترویج و نهادینه کردن چنین کلیشه هایی را در دنیا دامن زد و از ادبیات کلاسیک یهودستیزی مدرن محسوب
می شود، چنین الگوی فکری مسمومی را وارد حافظۀ اجتماعی کرده است؛ بدینسان اسراییل و یهودیان در افکار عمومی همیشه
مقصر و عامل اصلی هر تباهی، جنایت، پَلَشتی و زشتی در دنیا شناخته و معرفی می شوند زیرا کلیشه های یهودستیزی و تنفر
دیرینه از یهودیان رسمیت یافته و به بهانۀ «آزادی عقیده و آزادی بیان» در جامعه تکرار و در بستر فرهنگی نهادینه شده است.
تاثیرات مخرب اینگونه تبلیغات مسموم در عصر حاضر در قالب متهم کردن یکسویۀ یهودیان نمایان می شود، حتا وقتی که آنها تنهاقربانیان باشند! متهم کردن اسراییل و یهودیان در حملۀ تروریستی 7 اکتبر 2023 ریشه در یهودستیزی متعصبانه ای دارد که از
دیرباز به انسانها تلقین می کرده«هر بدی و زشتی در دنیا فقط می تواند ریشۀ یهودی داشته باشد، زیرا یهودیان بدترین فریبکاران ودروغگویان هستند و هیچکس به غیر از یهودیان نمی تواند اینقدر وحشتناک، شیطان صفت و پلشت باشد!» در این جهان بینیبیمارگونه «هرچه در دنیا بد است همیشه یهودی است و یهودیان همیشه بد هستند!»؛ این الگوی فکری و رفتاری مصداق بارزجنون و فقدان شعور و سلامت روانی است!
نمونه های «فکرگروهی» یا همان «گروه-اندیشی» هم در امور سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی، هم در امور علمی و هم در
زندگی روزمره در مقیاس گوناگون بسیار هستند: اعتماد و رای دادن مردم ابله و پلید آلمان به نازیها(1933)، شکست سازمان
ناسا(NASA) در فرستادن فضاپیمای چَلنجِر(Challenger) به کهکشان برای پژوهش علمی در سال 1986 که 73 ثانیه پس از
شلیک منفجر شد و جان همۀ دانشمندان سرنشین را گرفت، حملۀ ابلهانه به ویتنام و جنگ ویتنام(1955)، ماجرای رسوایی
واتِرگِیت، ایجاد اختلال در نظم و تخریب اموال عمومی توسط طرفداران محیط زیست، حملۀ آمریکا به عراق(2003)، حملۀ
روسیه به اوکراین(2022) و البته بلوای 1357 در ایران که در آن ماجرا نیز اکثریت جامعۀ ایرانی و جامعۀ جهانی(یعنی دو گروه)
خمینی را یک قدیس، انسانی والا و عدالتخواه و یک گزینۀ ممتاز برای ایران می پنداشتند از دیگر نمونه های گروه-اندیشی هستندبا نتایج فاجعه باری که شاهد آن بوده و هستیم!
ملاحظات: مقالۀ آقای مایکل مبشری برگرفته از«ماهنامۀ آزادی، شمارۀ 174، یکم اَمرداد 1403 (July 2024)
صفحۀ 31-30 » است و با کسب اجازه از نویسنده و مدیر مسئول نشریۀ آزادی در این تارنما بازنشر می شود.
بازنشر این مقاله با ذکر نام نویسنده و بدون سانسور یا دستکاری در متن مجاز است. 

لیست منابع
[1] Irving Janis(1972).Victims of groupthink; a psychological study of foreign-policy decisions and
fiascos. Boston: Houghton Mifflin. [2] Hart, P. (1998). “Preventing groupthink revisited: Evaluating
and reforming groups in government”. Organizational Behavior and Human Decision Processes. 73
(2–3): pp306–326. [3]Jack B. Pfeiffer, Official History of the Bay of Pigs Operation, Volume I: Air
Operations, March 1960 – April 1961 (September 1979). [4] ibid.

تازه‌ها